دوغ پرانسوی !
خاطرات - حرف دل 25th اکتبر 2007یه چند وقتی بود که ذهنم سخت مشغول کارهای دانشگاه بود.. خوشبختانه این هفته ای که میاد کلاسهای دانشگاه تعطیل هست و من فرصت دارم که به رتق و فتق امور بپردازم.. که یکیش همین نوشتن پست جدید در سایتم هست.
الان ساعت ۲ نصف شب هست .. راستش بیخوابی زد به سرم گفتم بیام یه چند کلمه ای بحرفم..
اول از همه در مورد این تیتری که روی این پست گذاشتم ، بگم.. خوب اولین چیزی که همه از من میدونند اینه که من عشق دوغم.. تو زندگیم عاشق ۴ تا چیزم (از بین خوردنیها) اولیش دوغ هست. دومیش ماشعیر (همون آبجو) با لیمو تازه و سومیش زیتون.. آخریشم مخلوط آب زرشک و آب آلبالو (وای دهنم آب افتاد) یعنی اگه این ۴ تا رو از من بگیرن زندگی برام میشه مثل جهنم!
قبلا اینجا از بین این ۴ تا فقط به زیتون دسترسی داشتم ، تا اینکه دوغ هم جور شد.. در مورد ماشعیر و لیمو تازه باید بگم این سری که ایران اومدم یکی از خواهرهام برام کادو یه بسته ۶ تایی ماشعیر یه لیتری آورد.. با یه کیلو لیمو.. وای که چه حالی داد… ولی اینجا !
یه دفعه رفته بودم سوپر مارکت خرید ، یه بسته ۶ تایی بطری دیدم روش نوشته بود bières sans alcool (یعنی آبجو بدون الکل) منم مثل این جن زده ها بدون اینکه دیگه بخونم چی روش نوشته خریدمش.. آقا برادر (آخه این تیکهٔ آقا برادر همیشه تو کلام من هست دیگه ببخشید) رفتم خونه بازش کردم یه قلپ زدم تو رگ.. دیدم بهه !! خسته نباشید… اینکه بوی الکل میده.. سریع روشو خوندم دیدم…بله ، مثل اینکه این فرانسویها هم رگه هایی از مارمولک بازی توشون هست.. ورداشته بودن ریز اون گوشهٔ بطری زدن moins 1% ( یعنی کمتر از یک درصد الکل داره ) هیچی دیگه زهر مارم شد.. ریختم دور …
در مورد مخلوط آب زرشک و آب آلبالو هم باید عرض کنم این سری که اومدم ایران حدود ۳ تا ۳ لیتری زدم تو کار، تو محل ما یک مغازه شیک و بهداشتی هست که تخصصی فقط روی آب زرشک و آب آلبالو کار میکنه ، من هم هر دفعه ۱٫۵ لیتر آب زرشک و ۱٫۵ آب آلبالو میگرفتم ، میاوردم خونه با یخ میترکوندم (آخ که چه فاز میداد زیر کولر تو اون گرما) تازه یه ذخیره هم آوردم فرانسه که نصفشو تو قطار پاریس – آمین نوشیدم ، حالا تو قطار ملت رفته بودن تو کار من که این پسره چه طوری یه تیکه ساندویچ رو با یک لیتر مشروب میخوره !! آخه اینها که آب زرشک و آب آلبالوشناس نیستن !
حالا جریان دوغ .. من تو خانواده معروف هستم به امین دوغی.. یادمه از سال اول دبیرستان که تازه دوغ آبعلی با کیفیت اصل اومده بود به تهران ، من هر روز یه شیشه میزدم تو رگ.. اون موقع ها هنوز مثل الان دوغ خوردن رو مد نبود(سال ۷۵)
اون زمان من دبیرستان البرز میرفتم.. خونمون هم پیروزی بود ، البرز در چهار راه کالج تو خیابون انقلاب بود، خلاصه مسیر دور بود و هر روز که ساعت ۴ از مدرسه میومدم یه راست میرفتم بقالی سر کوچه مون یه شیشه دوغ رو از صفحه روزگار محو میکردم (البته همزمان ۴۰ تومن از جیب مبارک محو میشد) دیگه واسم شده بود یه عادت .. طوری که روزای تعطیل خونه رو میپیچاندم و میرفتم اونجا.. از اونجا بود که رفتم تو کار دوغ .. الان هم خودم یه دوغ ساز حرفه ای هستم.. تو خونه با هم زن و ماست ترش و یه کم نعنا خشک و گل محمدی همچین دوغی درست میکنم که نگو ..
کل فامیل وقتی شام میان خونهٔ ما میگن شام به صرف دوغ امین آقا!
هیچی دیگه.. حالا اینجا که اومدم حساب کنید چقدر زجر آوره.. و بالاخره بعد از سالها غم بی دوغی در دیار غربت.. به این مایع هستی بخش دست پیدا کردم.. حالا جریانش :
۲ هفته پیش دعوت شدم خونهٔ یکی از این بچه های ایرانی تو شهرمون.. برای افطاری.. آقا برادر همین که سر سفر نشستیم دیدم خانم دوستم یه بطری ۱٫۵ لیتریه سفید گذاشت جلو ما…نفسم بالا نمیومد !! هیجان زده پرسیدم وای این چیه ؟ خانم دوستم گفت دوغ.. گفتم یا حضرت عباس.. مگه میشه.. لپمو نیشگون گرفتم ببینم خوابم یا بیدار.. دیدم نه مثل اینکه واقعیه… هیچی جاتون خالی اون شب یکی از بهترین شب های زندگیم تو فرانسه بود.. بعد پرسیدم از کجا ماست ترش آوردین (آخه اینجا همهٔ ماست ها یا میوه ای هست یا سفیدو شیرین) گفتن یکی مایشو از ایران آورده.. به من هم دادن .. از اون موقع ۶ تا ۶ تا شیر میخرم و ماست تولید میکنم.. اتاقم شده شبیه این ماست بندی ها..
حالا این همه در مورد خوردنیها میگم فکر نکنید شکمو هستم ! عمرا ! خوب یکی از بهترین چیزایی که اینجا آدم ازش محرومه خوردنیجات بی همتای ایرانی هست.
در پایان جریان اینکه در تیتر این پست بجای فرانسوی نوشتم پرانسوی ، اصلیتپدر بزرگ من مربوط به شهری هست در استان مرکزی به نام نراق.. این شهر بین دلیجان و کاشان واقع شده.. و دارای آب و هوای بسیار خنک و معتدلی هست.. ما همیشه از بچگی تابستونها میرفتیم اونجا.. گاهی اوقات ۳ ماه تابستون اونجا میموندم.. یه باغی هم داریم تو نراق پر از میوه هست ( زرد الو ، گوجه سبز ، گیلاس ، گردو بادوم … ) خلاصه خیلی خوش میگذره.. حتما یه سفری برید.. البته فکر کنم بیشتر دوستان اسمشو شنیده باشن چون یه دانشگاه آزاد هم داره که بیشتره تهرانیها میان اونجا.. چون تا تهران ۳ ساعت بیشتر راه نیست ..
نراق آدمهای مهمی هم تحویل جامعه داده .. مثل دکتر احسان نراقی ، فاضل نراقی و ملا احمد نراقی ( ۲ دانشمند معروف شیعه ) فریدون فروغی (پسر عموی شوهر خالم هست). مزار سهراب سپهری هم در ۲۲ کیلومتری نراق (مشهد اردهال) قرار داره.
حالا این نراقی ها یه لهجهٔ خیلی جالبی دارن … در مکالماتشون هم به ف میگن پ و بر عکس.. یعنی مثلا به کیف میگن کیپ یا به فنر میگن پنر.. !
البته این در مورد همه چیز صدق نمیکنه ولی خوب بیشتره کلمه ها رو شامل میشه.. یه دفعه یکی از دوستام (وقتی تو ایران دانشجو بودم) فهمید که من اصلیتم نراقی هست، شروع کرد به شوخی کردن با من (آخه اونم یه لهجهٔ خاصی داشت من همیشه سر این باهاش شوخی میکردم – اصلا من تو لهجه در آوردن استادم – بهترین لهجه ای هم که در میارم اراکی هست – که به قول یکی از دوستان اراکی حرف زدنم از خود اراکی ها هم بهتره)
خلاصه این دوستم شروع کرد اینجوری حرف زدن که بامن شوخی کنه :آقا رپته بودیم پیلیپین ، هپشت ده نپر به ردیپ نشسته بودن اونجا ؛
بعدش کلی میخندیدیم..
راستی یکی از دوستانی که از طریق سایت با من در ارتباط هست یه خوابی دربارهٔ من دیده !! از این قرار که من توسط یه تروریست کشته ( به روایتی شهید ) میشم ، به این دوست عزیز که خانم هستند گفتم مهم نیست چون معمولا خواب خانمها چپه.. ولی ایشون گفتن نخیر ! و تا حالا تمام خوابهاشون بی چونه به حقیقت پیوسته ..!
پس یادتون باشه.. اگه یه دفعه دیدید من یهو غیبم زد دلیلش اینه که به احتمال زیاد کله پا شدم … خدا منو بیامرزه..!!!
فاتحه !
مطالب مرتبط
۱۸ پاسخ برای دوغ پرانسوی !”
پاسخی بنویسید
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید، دیدگاهتان تا حد امکان مربوط به نوشته ی بالا باشد. اگر حرف دیگری دارید و یا قصد پرسیدن سوال دارید، از قسمت ارتباط با ما استفاده کنید.
26th اکتبر 2007 در ساعت 11:53 ق.ظ
به سلامتی!
ایشالله که از نوع گازدارش بوده باشه!
26th اکتبر 2007 در ساعت 3:24 ب.ظ
salam,mobarake,khosh bashi
28th اکتبر 2007 در ساعت 11:55 ق.ظ
یکی از دوستای ما در خارج از کشور یک راه خوب برای تهیه دوغ پیدا کرده بود !
با آب گاز دار و ماست و نمک یک دوغی می ساخت که زده بود رو دست دوغ آبعلی .
شما هم امتحان کنید.
28th اکتبر 2007 در ساعت 7:39 ب.ظ
سلام امین جان
چون در ولایت غربت هستی خواستم خسته نباشید بگم .از این فرصت دانشجویت خوب استفاده کن .سالم و شاد باشی.
29th اکتبر 2007 در ساعت 5:20 ق.ظ
امین درود بر شما
هدف من از وبلاگ فرانسه دوری از سطحی نگری و شناسایی درست ساختار علمی فرهنگی کشور فرانسه است و از طرفی ارعاب و شیفتگی در مقابل این فرهنگ را بر نمی تابم.حال نمی دانم تا چه حد در این معرفی تواناهستم نقد دوستانی همچون شما را می طلبد.
30th اکتبر 2007 در ساعت 1:07 ب.ظ
مطالب جالبی بود در سایتت
بطوری که می خواستم ی فیلم قشنگ ببینم ولی بعد از اینکه سایتت رو باز کردم
مجذوب مطالبت شدم
راهنماییهای خوبی داشتی دستت درد نکنه
حتماً مورد استفاده ی خیلیها قرار می گیره
و از خوردنی های خوبی هم اسم بردی
من هم باهات موافقم دوغ آبعلی حرف نداره
طعمش دوباره شده مثل قدیما
ولی من ی چیز دیگه هم دوست دارم در کنار اینهایی که گفتی
و اون آب اناره که معرکه هست
در هر صورت برات آرزوی موفقیت میکنم
و خوشحال شدم که اومدم اینجا و از داستانهات لذت بردم.
31st اکتبر 2007 در ساعت 3:15 ب.ظ
الکل ۱ درجه میخورید و بعد شرح این عمل شنیع را با افتخار مینویسید؟.انشالله با توسل به دامن امام غایب عجل الله تعالی فرجه شریف و استغاثه از فاطمه الزهرا گناه عرق خوری شما در فرنگ بخشیده شود
امین :
ممنونم از این همه لطفت و دعات ، من تا به حال لب به این چیزا نزدم خدا رو شکر ، خدا همه ما رو به راه راست هدایت کناد
یا علی
8th نوامبر 2007 در ساعت 8:27 ب.ظ
فکر می کنی اون آبجوی اسلامی تو ایران الکل نداره عزیز جون!؟
از نظر فرایند صنایع غذایی اصلاً غیر ممکنه که ابجو بدون الکل تولید بشه!
منتها این فرانسوی های کافر روش می نویسن، اما در مملکت اسلامی برای حفظ مشتری و عدم انجام معصیت نمی نویسن!
حالا که اینقدر کف دوغی، برو تو غیونه ماستها و فوغماژ بلان، بیگر یه چیزی دارن عین ماست چکیده خودمون، از اون پر چربهاشو بردار!
بعد کمی نعنا پونه و نمک بزن قدش، بزار یه بیست چهار ساعت بیرون فیغیگو! بعد با یه سوم آب گاز دار و دو سوم آب معدنی مخلوط کن و بنوش!
فرانسوی ها ۵۰ ۵۰ دوست دارن!
13th نوامبر 2007 در ساعت 11:54 ق.ظ
سلام اقا امین
خسته نباشی
بابا دلمون رو که اب انداختی!!!!
موفق باشی
18th نوامبر 2007 در ساعت 10:17 ق.ظ
سایتتون واقعا عالیه.مطالبش خیلی جالب وخوندنیه
لطفا بیشتر از خاطراتتون بگذارید.مرسی وموفق باشی
11th دسامبر 2007 در ساعت 1:40 ب.ظ
سلام .
ای فسر خوب .
امیدوارم که در کنار درس خوندن و کسب کمالات تا رسیدن به مشاهیر قبلی نراق خوش باشی .
راستی این نراق الف هایی که بچه تهرونیا واو تلفظ می کنن (O) تلفظ می کنن ؟
Tehron = Tehroon
shemroon = shemron
non bekhor jon begiri = noon bekhor joon begiri
گاهی اوقات هم واو را باء فکر کنم رفیقت اینا رو بخونه قشنگتر می تونه سر به سر بزاره .
خوش باشی
( یه نراقی )
30th می 2008 در ساعت 2:13 ق.ظ
man buda miraftam botryharo pas midadam va 8% alkol migerefta
?akhe 1% ham shod alkol
17th اکتبر 2008 در ساعت 10:26 ق.ظ
kk
24th دسامبر 2008 در ساعت 6:16 ق.ظ
همین مونده از بچه نراقی ها الکلی در بید چشم روشن
27th دسامبر 2008 در ساعت 10:00 ب.ظ
رضا جان لازم نیست نیت به انجام گناهت را علنی به کسی بیان کنی چراکه گناه مکرر است . یک گناه برای نیت انجام معصیت و گناه دوم برای بیان نیت معصیت به غیر . به هر حال خدا بندگانش را در جهت تعالی هدایت می کند و می داند که اگر شرایط را برای جنابعالی پیش بیاورد و به خارج از کشور تشریف ببرید به معصیت میوفتید برای همین مقدمات سفر را پیش نمی آورد . مگر اینکه خدای نکرده خدا از شما رو گردان شده باشد و به گفته آیات قرآن بگوید که من با این بنده ام کاری ندارم بگذار هرچقدر می خواهد پیش برود یعنی تا انتهای گمراهی تا جایی که راه پس نداشته باشد و با فرا رسیدن مرگ از افسوس خورندگان باشد . خدا نکنه شما از این دست دوم باشید . برادر دوستدار جنابعالی . س ح
27th دسامبر 2008 در ساعت 10:07 ب.ظ
رضا جان لازم نیست نیت به انجام گناهت را علنی به کسی بیان کنی چراکه گناه مکرر است . یک گناه برای نیت انجام معصیت و گناه دوم برای بیان نیت معصیت به غیر . به هر حال خدا بندگانش را در جهت تعالی هدایت می کند و می داند که اگر شرایط را برای جنابعالی پیش بیاورد و به خارج از کشور تشریف ببرید به معصیت میوفتید برای همین مقدمات سفر را پیش نمی آورد . مگر اینکه خدای نکرده خدا از شما رو گردان شده باشد و به گفته آیات قرآن بگوید که من با این بنده ام کاری ندارم بگذار هرچقدر می خواهد پیش برود یعنی تا انتهای گمراهی تا جایی که راه پس نداشته باشد و با فرا رسیدن مرگ از افسوس خورندگان باشد . خدا نکنه شما از این دست دوم باشید . برادر دوستدار جنابعالی . س ح
23rd آگوست 2009 در ساعت 8:11 ب.ظ
نیت به انجام گناه، گناه نیست.
26th آگوست 2009 در ساعت 3:25 ق.ظ
سلام اقا امین دوباره از خاطراتت برامون بگو.شیوه نگارشت خیلی جالبه منو یاده تحصیلکردهای چند دهه پیش فرانسه میندازه